English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4685 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
death rate U اهنگ مرگ و میر
death rate U نرخ مرگ و میر
death rate U نسبت مرگ و میر به زاد و ولد
crude death rate U نرخ خام مرگ و میر
net death rate U نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
child U parent
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
to get with child U ابستن کردن
only child U تک فرزند
with child <idiom> U حامله شدن
child U کودک
with child U ابستن حامله
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
child U ionship relat child parent
from a child U ازهنگام بچگی
child U بچه
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
he is my only child U فرزند یگانه من است
child U طفل
child U فرزند
child U ولد
illegitimate child U طفل نامشروع
child prodigy U بچهبا استعداد
natural child U طفل حرامزاده
unborn child U حمل
he treated me as a child U بامن مانند بچه رفتارکرد
in child birth U درحال زایمان
problem child U فرزند مسئله دار
child's play U بچه بازی
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
child's play U هر کار بسیار آسان
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
natural child U بچه نامشروع
child's play U بازی کودکان
nurse child U فرزند رضائی
nurse child U فرزند خوانده
she is quick with child U جنبش بچه رادرشکم حس میکند
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
backward child U کودک عقب مانده
child in the womp U حمل
child development U رشد کودک
child custody U حضانت
child centered U کودک محور
child adoption U فرزند خواندگی
to beat a child U کتک زدن بچه
child abuse U بهره کشی از کودک
big with child U ابستن
big with child U حامله
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
rejected child U کودک مطرود
child law U حقوق کودک
child of the second bed U بچه زن دوم
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
you will spoil the child U بچه را فاسد خواهیدکرد
wolf child U کودک گرگ پرورده
adopted child U فرزند خوانده
problem child U کودک مشکل افرین
an abortive child U بچه سقط شده
an abortive child U فگانه
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
child window U پنجرهای در پنجره اصلی
child study U کودک پژوهی
child psychology U روانشناسی کودک
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
she has brone a child U ان زن بچه زائیده است
god child U بچه تعمیدی
poor child U بیچاره بچه
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
elf child U بچه عوضی
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
foster child U فرزند خوانده
To spoil child . U بچه یی را لوس کردن
feral child U کودک وحشی
love child U حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
god child U فرزندتعمیدی
grand child U نوه
Ask the truth from the child . <proverb> U یرف راست را از بچه بپرس.
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
gutter child U بچه موچه گرد
lost child U طفل لقیط
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
female slave with a child U ام ولد
female slave with a child U master her from child witha
The child is beginning to talk. U بچه دارد زبان باز می کند
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
Dont spoil the child . U بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
The child fell off the balcony. U بچه از ایوان پرت شد
to kiss away a child's tears U بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
child langmuir equation U معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
child labour legislation U قانون مربوط به کارخردسالان
child labor laws U قوانین کار کودکان
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
to i. obedience intoa child U فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> U بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
putative father of an illegitimate child U پدر مفروض فرزندی نامشروع
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
blood money of an unborn child U دیه جنین
blood money of an unborn child U غره
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
the child belongs to the marriage bed U الولد الفراش
death U کمیابی
death U وفات
it is death to U مجازات 0000مرگ است
death U گرانی
death U ممات
death U موت وفات
to f. to death U ازسرمامردن
death U فوت
d. of death U تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
death wish U اروزی مرگ
death U مرگ
death U درگذشت
death instinct U غریزه مرگ
death damp U عرق مرگ
doom to death U محکوم بمرگ
put to death U کشتن
certificate of death U تصدیق فوت
certificate of death U گواهی فوت
put to death U به قتل رساندن
death trap U پرسیج
death gravity U حق تدفین
death bird U بوم
death bed U دم واپسین
death bed U بستر مرگ
he quaffed himself into death. U انقدر
he quaffed himself into death. U خوردتامرد
he was sentenced to death U محکوم بمرگ
he was sentenced to death U شد
intestate death U موت بدون وصیت
death bird U لاشخور
death blow U ضربت مهلک
death blow U ضربت کشنده
death gravity U حق کفن و دفن
death ful U مردنی فانی
death is inevitable U مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
death phantasy U پندار مرگ
death ful U کشنده
death ful U مرگ نما
death feigning U مرده نمایی
death day U سال مرده
it occasioned his death U باعث مرگ اوشد
death point U نقطه مرگ
presumption of death U موت فرضی
death watch U پاسبان مرده
presumption of death U فرض موت
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
death's head U جمجمه مرده
he drank himself to death U خورد که مرد
civil death U محرومیت از حقوق مدنی
presumed death U موت فرضی
supposed death U موت فرضی
persumptive death U موت فرضی
it occasioned his death U مرگ اورافراهم ساخت
living death U زندگی مرگبار
living death U زندگی شبیه مرگ
death passes on all U مرگ برسر همه می اید
death rattle U خروخرمردن
death sickness U مرض موت
death tax U مالیات بر ارث
convicted to death U محکوم به اعدام
he drank himself to death U چندان
death row U بند مرگ
death warrants U حکم اعدام
death warrant U حکم اعدام
death penalty U مجازات اعدام
death penalty U کیفر اعدام
death trap U ناایمن
death trap U پر مخاطره
death trap U بیمآفرین
death traps U بسیار خطرناک
death traps U ناایمن
death traps U پرسیج
death sentence U حکم اعدام
death sentences U حکم اعدام
death duty U مالیات بر ارث
death squad U جوخهی اعدام
death squad U جوخهی تیرباران
death squad U جوخهی مرگ
death squad U گروه کشتار
death squads U جوخهی اعدام
death squads U جوخهی مرگ
death squads U گروه کشتار
death trap U بسیار خطرناک
death duties U مالیات بر ارث
death spiral U حرکت چرخاندن یار
death traps U پر مخاطره
Recent search history Forum search
1کودک کش
3ترجمه كلمه زايش به انگليسي مثلا زن توانايي زايش دارد
1The outright abolition of the death penalty.
1کلمه معادل آن به انگلیس
1فدات بشم
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
3تهديد به مرگ
3تهديد به مرگ
1risk rate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com